و ای کاش میدانستی دیشب به چه سختی صبح شد.

دیشب را میگویم

شبی که به سردی تمام گرایید و من 

تا صبح با غمها و ترس ها دسته پنجه نرم میکردم.

خدا میداند که چه شده

و سکوت سخنی است مبهم بر پهنه آسمان دلهای گسترده بر فرش غم

زیر پاهایی که از ما میگذرند و صدایمان را نمیشنوند